دانلود رمان حس گمشده از بنفشه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

این رمان برگرفته از واقعیت هست و راوی داستان، آرش، پسری که از بچگی عاشق دختر خاله اش بوده اما این آوازه و شهرت عشق اونا در بزرگسالی راه متفاوتی پیش میگیره. آرش بخاطر یکسری اتفاقات خودشو غرق کار میکنه و تمام احساس و عشقشو از دست میده. اما دوباره با یه اتفاق غیر منتظره همه زندگیش زیر و رو میشه و…

خلاصه رمان حس گمشده

ساعت یازده و نیم شب بود از خاطر بعید بود تا این وقت شب صحبت کنه دوباره زنگ زدم انقدر زنگ زدم تا جواب داد کلافه گفت – چرا اینقدر زنگ میزنی – با کی داری حرف میزنی این وقت شب – باید بهت جواب بدم – منظور چیه – آرش چرا من باید به تو جواب بدم با کی دارم حرف میزنم ؟ – خودت چی فکر می کنی من کیم تو زندگیت خاطر خیلی آروم و ریلکس گفت – تو پسر خالم ای همین برای چند لحظه زبونم بند اومد حرفش را تکرار کردم وگفتم:- من پسر خاله ام فقط همین؟ خاطره آره ای گفت و قطع کرد. واقعا جا خورده بودم دیگه شکم به یقین تبدیل شده بود یه اتفاق افتاده.

روز بعد وقتی رفتم دنباله خاطره خالم گفت خاطره رفته. ما دیوار به دیوار هم بودیم انتظار نداشتم منو بزاره و بره. خودمو رسوندم شرکت و وارد شدم از خانم منشی پرسیدم – خاطره آمده؟ اونم با حالتی که انگار تو شوک بود گفت – بله با مهندس رضایی اومد. نتونستم تعجب ام رو مخفی کنم ناخودآگاه گفتم – با مهندس رضایی اومد.فقط تو دلم دعا کردم پایین شرکت همدیگر دیده بشم واقعا تحمل نداشتم که خاطر بهم بگه مهندس رضایی رفته دنبالش و با هم اومدن شرکت. اتفاقات تو سرم مرور می شد، روز اول که طولانی با هم بودند روزای بعد… اون جلسه با هم… این آموزش نرم افزار و این

رفتن بدون من… حتی پنجشنبه و جمعه ای که خاطره برعکس همیشه بدون من گذروند. رفتم اتاق خاطره و دیدم با هم نشستن هر دو پشت سیستم و این بار دست مهندس رضایی روی شونه خاطره بود انگار هر دو متوجه نگاه من شدند برگشتن سمت من. خاطره این بار به من اخم کرد نتونستم جلوی خودمو بگیرم و عصبانی گفتم: خاطره یه لحظه بیا. مهندس رضایی اما دستش روی شونه خاطره فشار داده بود و نذاشت بلند شه رو به من گفت: خانم احمدی الان کار دارن بعدا با هم صحبت کنین. برام دیگه مهم نبودن رئیس من یا هر چیز دیگه رفتم داخل وگفتم من باید با ایشون صحبت کنم میشه تنهام بزارین…