دانلود رمان عشق ملا از شادی قربانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نگین با روحی رابطه دارد که او را باردار می کند اقدام نگین برای سقط جنینش باعث می شود که…

خلاصه رمان عشق ملا

چشم که باز کردم توی اتاقم بودم، همه بدنم کوفته بود… خواستم بشینم که ناله ام از درد بلند شد… به زور خودم رو به سمت سرویس کشیدم… نگاهی به آینه انداختم صورتم چیزیش نشده بود اما بدنم خیلی درد می کرد… لباسم رو بیرون آوردم که دیدم روی بدنم جای چنگه…. بدنم تیکه تیکه کبود و خونمرده بود… بغض کرده زیر دوش رفتم بلکه آب گرم درد بدنم رو آروم تر کنه… چرا ملا نمیاد؟ من تنهایی باید چیکار می کردم… به سختی خودم رو شستم و بیرون رفتم… با حوله روی تخت نشستم.. فکر می کردم تو همون انباری کزایی می میرم. کمدم رو

باز کردم و لباسام رو برداشتم که در باز شد و رسول وارد اتاق شد… هنگ کرده بهش خیره موندم… نگاه عصبیش از چشمام روی بدنم چرخید. حوله ام باز شده بود که سریع پوشوندم که پوزخند بلندی زد و تلخ گفت: واسه دیگران نمایش میدی از شوهرت می پوشونی؟ چقدر تو باحیایی خانم… باغصه نگاهش کردم که بدتر غرید: پدرتو در میارم نگین، فکر نکن می گذرم ازت از این به بعد زندگیت جهنمه… از اتاق بیرون رفت و در رو بست که اشکام راه خودشونو پیدا کردن… سرم رو بین دستام گرفتم و هق هق ام اوج گرفت… هیچوقت انقدر احساس

درموندگی و بیچارگی نداشتم… کاش بازم جرات خلاص کردن خودم رو داشتم… لباسام رو پوشیدم و صورتم رو شستم که صدای احوال پرسی شنیدم… گوش تیز کردم که صدای زن عمو رو شنیدم… آرایش ملایمی کردم و بغضم رو قورت دادم می دونستم واسه فوضولی اومده بودن، دلم نمی خواست سوژه بدم دستش… از اتاق بیرون زدم که همه به سمتم چرخیدن با دیدن ظاهرم مامان پلکاش رو با ارامش روی هم فشرد و نفس عمیقی کشید.. جلو رفتم و باهاشون احوال پرسی کردم… نگاه زن عمو و مهران موشکافانه بود… بی توجه به سمت رسول رفتم و کنارش نشستم…