دانلود رمان برده سلبریتی از دنیز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

هنرپیشه مغرور و هوس بازی که به دستیار خودش دست درازی می کنه و برای جلو گیری از ایجاد شایعه مجبور میشه باهاش عقد کنه اما به شرط امضا کردن قرداد …

خلاصه رمان برده سلبریتی

خسته کش و قوسی به بدنم دادم و از پشت میز بلند شدم با بیرون رفتن من سهند از اتاقش بیرون اومد کسی تو شرکت نبود به حال صبحش برگشت و دوباره اخماش توهم کشید _بریم خونه خانوادم؟ _با این تیپ رسمی مقنعه؟ پوزخندی به لحن متعجبم زد که با تلخی گفت: چیه می خوای با دکلته بری ؟ با خشم چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم معلوم نبود امروز کی گازش گرفته بود که همش بهم تیکه می انداخت. کلافه دنبالش روونه شدم و تا سوار ما شین زدم در رو محکم بهم کوبیدم.

با غیض نگاهم کرد و بی توجه بهش در کیفم رو باز کردم و رژ قرمزم رو بیرون کشیدم . آیینه رو پایین دادم و با دقت روی لبام کشیدم لبامو بهم مالیدم و سرمو گردوندم که نگاه خیره و با نفوذش رو دیدم . با حرص پوفی کشید و پاش رو بیشتر روی پدال فشار داد. وقتی مسیر ماشین رو به سمت خونه دیدم لبخندی روی لبم نشست. پس نمی خواست منو با این تیپ رسمی به دیدن خانواده اش ببره فکر کنم خودشم می دونست این تیپ بسی ضایع است. بعد چند دقیقه ماشین جلو ساختمان نگه داشته شد و ماشینو خاموش کرد.

دستمو جلو بردم تا کلید خونه رو بگیرم بدون نگاه یا حرفی کلید رو کف دستم گذاشت و با عجله پیاده شدم. بدون اینکه نگاهی به آسانسور بندازم از پله ها بالا رفتم و خودمو به واحد رسوندم. کفشامو با عجله در اوردم و از تو کمد مانتو فیروزه ای تنگ و بلندم بیرون کشیدم. تنم کردم و شال مشکیم رو آزاد روی موهام انداختم. جلو موهای لخت و کوتاهمو روی پیشونیم ریختم و لبخند رضایت بخشی زدم. ادکلن از روی میز برداشتم و روی تنم خالی کردم. وقتی از خودم مطمئن شدم کفشای پاشنه بلندمو پام کردم و ایندفعه با طمأنینه سوار ماشین شدم…