دانلود رمان بوسه بر گیسوی یار از شیرین نور نژاد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دو همسایه با دو دنیا و عقیده متفاوت! یه دختر قرتی و با کلاس که زندگیش نظم خاصی داره. و یک پسر لات و ناخلف که کفتربازی یکی از تفریحاتشه. اما هردو به یه چیزی عقیده دارن. اونم اینکه میتونن اون یکی رو به زانو دربیارن!! و از اون خونه که حق خودشون میدونن فراری بدن. سر کینه و لجبازی با هم ازدواج میکنن. هیچکدوم قصد کوتاه اومدن ندارن و هر راهی رو میرن تا اون یکی کم بیاره. اما در آخر به جایی میرسه …

خلاصه رمان بوسه بر گیسوی یار

وسط سالن آواره می ایستم و خودم هم نمیدانم… اصلا بروم یا نه؟! الانی که یک ربعی هم از شروع کلاسم گذشته است… و این ها اینجا هستند… و یک آماده حمله دیگر در یک جایی در این اعجوبه خانه… با آن اژدهایش کمین کرده… آه چرا رمزهایم دیگر کار نمی کنند؟! با حرص می خندم. چند بار تا نوک زبانم می آید که بگویم: “من باید برم! نمی خواید تشریفتون رو ببرید؟!” اما نمی دانم چطور مطرح کنم! در آخر به شهربانویی که درحال شستن پیش دستی هاست، خود را نشان میدهم.  _اِوا شما چرا زحمت می کشید شهربانو خانوم؟ بذارید اونجا خودم از

دانشگاه که برگشتم، میشورم… نگاهم می کند و با لبخند می گوید: -نه بابا چه زحمتی؟ کاری نمی کنم… چندتا دونه ظرفه همش… وای خدا دارم داغ می کنم! وقتی نمی تونم چیزی بگویم، با تعجب می گوید: -دیرت نشه حوری جان؟ دیگر تکمیل می شوم و حوری شدم رفت! به لبخندی ملیح می رسم! -دیر شد دیگه… نمی رسم… -یعنی نمیری؟! سری به تایید تکان می دهم. قیافه ی ناراحتی به خود می گیرد: _وای تقصیر ما شد که کلاست دیر شد… تو رو خدا شرمنده… هنوز جواب شرمندگی این زن نازنین را نداده ام که پسرش نطق می کند: خوب شد

نمیری خاله… چنگیز تو حیاطه! بری در جا خِفتت کرده… به خاطر طرز حرف زدنش نگاه پر معنایی به شهربانو می اندازم که به لطافتِ قربان صدقه، دعوایش می کند:عه رادینم؟ اصلا درست نیست اینطوری حرف میزنیا! او هم که اصلا به رویش نمی آورد و با هیجان رو به من می گوید: -بیا ببینش خاله؟ حوریه رو پیدا کرده… جفتشون تو حیاطن… با مکث به سمتش قدم برمیدارم…. از در شیشه ای تراس به بیرون نگاه میکنم چیزی جز تراس و قسمت بالای حیاط که نمیبینم. _ چطوری دیدی؟! از اینجا که دیده نمیشه… دستم را میگیرد و جلوتر می‌کشد …