دانلود رمان آبرویم را پس بده از moon_shine با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

اُرکیده نجفی یه دختر تحصیل کرده است . یه دختر که تو ناز و نعمت بزرگ شده و همه چی داشته ، حتی ازادی بیش از حد و تو این بین با سپهر صولتی آشنا میشه. عاشق و دلباخته اش میشه و کم کم رابطه ای شکل میگیره که حداقل سرنوشت ارکید رو به لجن میکشه. ارکید ناخواسته پا تو زندگی ای میذاره که نمیدونه خودش اون رو انتخاب کرده یا سپهر. ارکید حامله میشه ولی خونواده ها کم کم میفهمن. بچه رو تو دعوایی که به وجود میاد از دست میده همه چی بهم میریزه و…

خلاصه رمان آبرویم را پس بده

-کفش وجورابهاتو دربیار… -چی..؟ بغض تو گلوم وقطره های اشکم از هم سبقت گرفته بودن… دیگه از این همه خفت به فغان اومده بودم… خدایا من دارم به کدوم جرم بازجویی میشم…؟ -گفتم کفش و جورابهاتو دربیار.. با اشکهایی که دیگه حتی نمیتونستم جلوی ریزششون رو بگیرم… اروم کفشهام رو دراوردم… کفش های ساده و قدیمیم رو که حتی گوشه هاش زخمی بود ومجبور بودم به خاطر معلوم نشدن سوراخ های کنار کفشم جوراب مشکی بپوشم.. نمی خواستم جوراب هام رو دربیارم… نمیتونستم…

-یالالله گفتم جورابهات… -نمیخواستم ..خدایا میبینی؟ نمیخوام ..ولی بنده ات …همین بندهءمغرورت …داره زورم میکنه .. دستم به سمت جورابهام رفت یه قطره اشک درست کنار پام رو موزائیک افتاد که در باز شد… -اینجا چه خبره..؟ اونقدر خفت کشیده بودم که همون جور که خم بودم از درد تا شدم و صدای هق هقم اطاق رو گرفت. دستهام رو رو صورتم گذاشتم و زار زدم به بخت شومم. صدای امیر حافظ رو درست نمیشنیدم ولی معلوم بود که از دیدن پدرش اون هم تو این ساعت از روز تعجب کرده..

-سلام حاجی شما کجا ؟اینجا کجا .. -علیک سلام ..اینجا چه خبره ..؟ صدای طعنه امیز امیرحافظ چنگ زد به اعصاب ناارومم  -خانم دزدی کرده دارم دستش رو رو میکنم .. نفس حاج رسولی به قدری سنگین بود که حتی من هم میون هق هق هام صداش رو شنیدم .. -لا الله الا الله ..مگه تو خدایی که داری آبروی یه آدم رو میبری ..؟ -حاجی مطمئنم کارخودشه .. صدای نیمه بلند حاجی من رو هم ترسوند -میشنوی چی میگم امیر حافظ..؟دارم میگم مگه خدایی که همه چی رو بدونی.. -ولی حاجی ..