دانلود رمان آتش سرد (جلد اول) از دوشیزه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان زندگی پسر جوانی که اتفاقی در گذشته زندگیشو دگرگون کرده و داره تلاش می کنه تا با این دگرگونی کنار بیاد ولی دختری سر راهش قرار می گیره که…

خلاصه رمان آتش سرد

نصف شب بود و داشتم برمی گشتم خونه… هر چند کسی تو خونه منتظرم نبود و من تا صبحم قابلیت چرخ زدن تو خیابونا و حتی یه دور رفتن تا لب دریا و برگشتن و داشتم… بدون اینکه کسی بگه کجا بودی؟؟؟ چرا انقدر دیر کردی؟؟؟ نگرانت شدیم!!! ولی اگه اون ساعتم برنمی گشتم دیگه انرژی و توانی تو تنم نمی موند واسه فردا و یه روز کاری جدید… هه… کار… چه کاری هم بود… از این مغازه به اون مغازه… از این شرکت… به اون شرکت… حرف بزن حرف بزن حرف بزن…

تا بالاخره یکی دلش به رحم بیاد و یکی از محصولات شرکت و سفارش بده… تا ته ته تهش یه درصدی هم تو جیب من بره… بعضی وقتا فکر می کنم یعنی واقعاً باید ممنون آقاسید بشم که این کار و واسه من جور کرد؟؟؟ یعنی واسه یه دانشجوی اخراجی مهندسی کامپیوتر هیچ کاری به جز ویزیتوری نبود؟؟؟ معلومه که نبود… اون اخراجی ته اسمم مثل لکه ننگ بود برام… همینجا هم با ضمانت آقا سید بود که قبول کرد بدون در نظر گرفتن رشته تحصیلیم که هیچ ربطی به این شغل نداشت استخدامم کنه…

شایدم تقصیر خودم بود که در جواب اون همه اصرار رستار برای اینکه پیشش کار کنم جوابم یه کلمه بود…نه!! هرچند می دونستم اونم از روی دلسوزیه که این پیشنهاد رو داده وگرنه هیچکسی دلش دردسر نمی خواد تو محیط کاریش… همون بهتر برای همه اطرافیانم که من ازشون دور بمونم تا خدای نکرده گوشه ای از بدن نجس و کثیفم بهشون برخورد نکنه و مشرف نشن به اسف السافلین… همینجوریشم رستار تنها آدمی بود که از اون خاندان برام مونده بود…