دانلود رمان آخرین بوسه (جلد اول) از مهسا_۹۳ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آروشا راد دختری شر و شیطونه که سختی های روزگار توی دوران کودکیش نتونست این روحیش رو ازش بگیره، تا اینکه خودخواهانه دل یه عاشق رو میشکنه، ماه ها و روز ها میگذرن و آه عاشق گریبانشو میگیره، کسانی سر راهش قرار میگیرن که برخی زندگیش رو سخت تر و پر فراز و نشیب میکنن و برخی راه رو براش هموار میکنن و عشقی که فراغ چندین ساله رو به همراه داره و در نهایت آخرین بوسه. آروشا چگونه با این سختی ها مقابله میکنه؟…

خلاصه رمان آخرین بوسه

صفحه گوشیم خاموش روشن میشد یکى از بچه ھا زنگ میزد جواب دادم اما تو اون سر و صدا نمیشد حرف زد رفتم تو اتاق مکالمم که تموم شد برگشتم و با دیدن نیما زھر ترک شدم مثل یه گرگ زخمى. با پیژامه (چون شلوارش کثیف شده بود پیژامه تنش کرد) رو به روم ایستاده بود خواستم از کنارش رد بشم که با یه حرکت دستش مچمو گرفت و جورى فشار داد که اخمام تو ھم شد و اون چسبوندتم به دیوار -به پر و پام نپیچ جوجه. -با پیژامه خوش تیپ ترى. فشار انگشتاشو رو مچم بیشتر کرد و از لایه دندوناش غرید:

-ببند دھنتو. دستم بدجور درد می کرد ولى اگه دستمو ول می کرد می دونستم باھاش چیکار کنم یه فکرى به سرم زد، ھمیشه وقتى بچه بودم اگه وسایلشو بھم نمی داد یه طرز خاصى نگاھش می کردم که دلش می سوخت او خصوصیتش ھنوز بود در برابر اون نگاه من نمی تونست مقاومت کنه از ھمون ترفند استفاده کردم. یه لحظه محکم تر فشار داد اما فورى شل شد حالا وقتش بود با یه حرکت سریع مچمو از لایه انگشتاش کشیدم بیرون و قبل اینکه بتونه کارى بکنه یه کشیده زدم تو صورتش. دستشو گذاشت رو

صورتش و ھمونجورى تو بخت حرکتم موند، انگشت اشاره مو به حالت تحدید تکون دادم و با جدیت تموم گفتم: -اینو زدم بدونى حرمت نگهدارى بار آخرت باشه دستت میخوره به من برو دعا کن آبرو ریزى راه ننداختم، فکر نکن ازت میترسیدم نخیر ھمش به خاطر این بود که بین خونواده ھا اختلافى پیش نیاد. من…. -خفه شو تو نیم منم نیستى اینقد من من نکن… خوشبختانه سر و صدا اونقدر زیاد بود که صدامون به گوش کسى نرسه ھمونطور که از اتاق میومدم بیرون به مچ دستم نگاه کردم جاى انگشتاش سرخ سرخ شده بود…