دانلود رمان آرامش پارسا از شمیم حیدری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پارسا حکمت، مردی عیاش و خوش گذران که در ۱۵ سالگی باعث باردار شدن مه جبین پارسا میشه و با درگیر شدن خانواده ها، به همراه خانوادش برای همیشه از ایران میره تا ازدواجی صورت نگیره. حالا بعد از ۲۵ سال با ورود آرامش، دختری ۲۵ ساله، به زندگیش؛ و راه یافتنش به خونه پارسا برای اهداف نفسانیش، متوجه میشه که…

خلاصه رمان آرامش پارسا

پارسا همانجا روی زمین فرود آمد و تکیه به در، سرش را بین دست هایش نگه داشت. سردرد امانش را بریده بود. دلش از هجوم یک سونامیِ عظیم فرو ریخته بود و چیزی جز ویرانی برایش نمانده بود. آنقدر احساسات ضد و نقیضی داشت که نمی فهمید چه می خواست و چه کار باید می کرد. سرش را به در تکیه داد و سیگاری آتش زد. ضعف عجیبی در قلبش احساس می کرد که تا قفسه سینه اش را می سوزاند. باورش سخت بود. بعد از آن همه سال، با گذشته ای مواجه شده بود که مدام در ذهنش سرکوبش می کرد.

چه کار کرده بود با آرامشی که از تنِ او بود؟ چه کار کرده بود با مه جبینی که به خواسته هایش جواب مثبت داده بود و بی تجربگی و خام بودنشان، آن فاجعه را رقم زده بود. ای کاش می توانست زمان را به عقب برگرداند. مه جبین پارسا… دخترِ حاج یونس پارسا؛ مرد با آبرویی که تمام محل روی او حساب می کردند و بعد از آن فاجعه، نفهمید چه بر سرشان آمده. هیچوقت حتی دلش نخواسته بود به آن محله برگردد و ببیند عاقبت ندانم کاری هایش چه شده بود… آن روزها آنقدر کم سن و سال بود که

نمی دانست عاقبتِ آن عشقبازی و کارِ نامشروعشان ممکن است به کجاها ختم شود. مه جبین هم تنها چهارده سال داشت و آنقدر زیبا بود که دلش را با همان سن کمش اسیر کرده بود. وقتی متوجه باردار شدنش شده بودند که سه ماه از حاملگی اش گذشته بود. آن روزها به طرز عجیبی مقابل نگاهش می رقصیدند و دلش را به درد می آوردند. همه چیز بهم ریخته بود و مدام دعوا و درگیری بین دو خانواده اتفاق می افتاد. در آخر هم بدون هیچ پیش زمینه ای برای همیشه از ایران رفتند و دیگر هیچ خبری از آن خانواده ای که…