دانلود رمان آستان درد از سما صاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

در مورد زندگی دختری به اسم آنا که از بچگی عاشق پسر همسایشون هستش اما با بزرگ تر شدنشون و جواب نه دادن خواهر آنا به برادر شاهرخ، شاهرخ با نقشه انتقام نزدیک آنا میشه و بعد از زدن ضربه اش درگیر پرونده ای میشه و می میره! چند سال بعد اتفاق های عجیبی باعث کشف رازهایی توسط آنایی می شود که صدقه سر سرنوشت تلخش معروف شده به زلیخای شکسته شهرشان…

خلاصه رمان آستان درد

کمی دست دست کرد، دعا می کرد که ماهان باز همان شماره را استفاده کند. دکمه را که لمس کرد، نفسش را بیرون فرستاد و مضطرب منتظر جواب دادن ماهان شد. در راه آدرسی که بعد از چند بار حرف زدن با ماهان و راضی کردنش جهت گذاشتن یک قرار ملاقات با شاهرخ بوده،بود. به آن مکان، قبلا با شاهرخ رفته و چند ساعت عاشقانه ای را با او سپری کرده و قرار درا ین مکان پیشنهاد خودش بود. اما آدرس را بلد نبود. پوزخندی به آنای قبلی اش زد. زیر لب گفت: -چه ساده بودم…

تمامی حرف ها و تمسخرهای زیر پوستی و عصبانیت های ماهان در این چند روزه سوهان روح و جانش شده بود. خودش هم می دانست که این کار مصادف با شکست چند باره ی غرورش هست، اما دلش به نیمه ی دیگر سکه؛ نیمه خوش شانسی گرم بود. صدای عجز آلود ماهان دوباره در گوش هایش نشست. -اون شکوفه رو دوست داره، خودت رو بیشتر از این له و لورده نکن! سرش را تکانید و دقت خود را مشغول آدرسی کرد که ماهان داده بود. یک ساختمان کمی بیرون تر از شهر، به کسی خبر نداده .

بی هوا راهی شده بود و دل در دل و هوش و حواس در ذهن نداشت. تمام وجودش استرس شده و یادآوری حرف ها و گفته های ماهان و کارهای شاهرخ، مخلوط عجیبی از جنس آشفتگی را مهمان وجود نازک و لطیفش کرده بود. بعد از چند دقیقه که ماشین به جاده خاکی افتاد، چند عدد ساختمان متروکه و نصف و نیمه و درب و داغون را دید. چشمهایش را ریز کرد و یکی یکی از نظر گذراند. با دیدن نوشته ای که جزو آدرس داده شده بود و همچنین دیدن ماشین ماهان، ماشین را پارک کرد و…