دانلود رمان بچه من (فصل اول) از مهتاب_ع با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

در رابطه با دختری مذهبی که تو خانواده سخت گیری بزرگ شده. ماجرا از جایی شروع میشه که یهویی روی بدن و گردنش کبودی‌هایی به وجود میاد اما نمی‌دونه منشا این اتفاقات از کجاست. این ماجرا تا زمانی ادامه پیدا می‌کنه که حالت تهوع هم به سراغش میاد و اونجاست که‌ پدرش متوجه حالات دختر میشه. بعد از رفتن به دکتر و اومدن جواب ازمایش می‌فهمن دختر حامله‌ست!! حالا دختری که نه با کسی رابطه داشته و حتی پسری رو لمس نکرده چطور حامله شده؟

خلاصه رمان بچه من

وارد دانشگاه شدم، دستم رو مشت کرد و چشم هام رو بستم. به نگاه بقیه اهمیتی ندادم و مستقیم وارد سالن شدم، بعد از پیچیدن داخل راهرو به کلاسم نگاه کردم. نفس عمیقی کشیدم و واردش شدم. با وارد شدنم همهمه کلاس خوابید و دوباره تیکه پروندن نگین و دوست هاش شروع شد. انگار این تفریح بقیه بچه ها شده بود که هر دفعه با ورودم به کلاس ساکت می شدن تا من از نگین و دوست هاش حرف بشنوم! -اوه اوه بچه ها حاج خانم اومد روتون رو بپوشونید!! وای نگین این موها الان به شراره های

آتش تبدیل میشه بکنشون توی اون روسری!  -حاج خانم یه نگاه هم به ما بنداز گناه نمی کنی! -دخترهى امل!! بدون هیچ حرفی روی صندلیم نشستم که حس کردم شلوارم خیس شد، سریع از جام بلندم شدم که متوجه خیسی صندلی شدم، لعنت بهشون دیگه زیادی دارن پررو می شن. برای اینکه بی ادبی مخصوصا جلوی نگین ازم سر نزنه؛ چشم هام روبستم و نفسم رو بیرون فرستادم. به سمتش رفتم و جلوش ایستادم .آدامسش رو باد کرد و گفت: ژونم حاچ خانم؟ سعی می کردم ادب و صدام رو کنترل کنم. -این چه کاریه ؟…

دوباره آدامسش رو باد کرد و گفت: -کدوم کار حاچ خانم؟! چشم هام رو بستم وبه صندلیم اشاره کردم: -دقیقا الان خوشحالی از خیس کردن صندلی من؟ بیام بهت جایزه بدم؟ نگاهی به صندلی کرد و با لحن متعجب و ابروهایی که به سمت بالا پریده بودند گفت: -من؟! خیس کردن؟! حاج خانم ولمون کن من مگه مثه تو خلم؟ نگاهی بهش انداختم و فحش هیجده ایی تو دلم بهش دادم و با ظاهر خونسردی گفتم: مگه کسی از تو ابلح تر هم توی این کلاس هست که بخواد از این کارها کنه؟ و ابرویی بالا انداختم…