دانلود رمان تاوان خواهم داد اما با عشق از مریم پور محمد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

اگر آسمان چشمان من امشب اشک‌باران است خیالی نیست! اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست! مرا همین بس، که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است… “آذرخشِ آسمانم” باش (عارفه کشیر)

خلاصه رمان تاوان خواهم داد اما با عشق

از اتاق خارج شدم و چشم چرخاندم. مادرم روی کاناپه نشسته بود و به فکر فرو رفته بود. به سمتش رفتم و سرم را روی پایش گذاشتم. چشمانم را با آرامش روی هم گذاشتم و خدا کند او شرطش را پس بگیرد. مادرم در حال نوازش موهایم گفت: -نمیخوای بگی چطور رضایت گرفتی؟ به دیوار بی روح روبه رویم خیره شدم و سرم را به چپ و راست تکان دادم. آهِ خفیفی کشید و گفت: -باشه دخترم، باشه! حالا من شدم غریبه؟ کلافه ایستادم و با وقاحت بر سر مادرم فریاد کشیدم. -غریبه نیستی ولی من نمیخوام بگم تا ناراحت بشی.

نمیخوام بگم چطور رضایت گرفتم. نمیخوام بدونی قراره ازدواج کنم. نمیخوام بدونی دیگه هیچوقت نمیبینمتون. نمیخوام! نمیخوام مامان! بغضم میان فریادم شکست و های های برای بخت بد و سیاهم شیوَن سر دادم. زانوهایم شل شدند و بی حال سقوط کردم. بی توجه به مادر مبهوت و درمانده ام گریه کردم. گریه ای که شاید از سر بی پناهی و بی کسی بود. به مادرم نگاه کردم. درمانده بود و گریان! به سمتم آمد و مقابلم نشست. با صدای آرامی که شبیه به نجوا بود گفت: -چیکار کردی؟ بریده بریده از شدت هق هق گفتم:

-اون… اون گُ… گفت… فَ… فقط به یِ… یک شرط رِ… رضایت میده. نفسم بالا نمی آمد. خدایا این روزها کِی تمام می شود؟ اصلا تمام می شود؟ -گُف… گفت… اَگه با… باهاش… ازدواج کُ… کنم رِ… رضایت میده. مادرم رنگ به رو نداشت. لبانش کبود شده بود و چشمانش هر لحظه باز تر از حد معمول میشد. وحشت زده شانه هایش را گرفتم و تکانش دادم. -مامان! مامان جان؟ مامان چیشدی؟ مامانم؟ الهی بمیرم چیشد؟ مامان؟ لبانش را تکان داد، اما انگار نمی توانست درست و حسابی کلمات را کنار هم بچیند….