دانلود رمان سس خردل از فاطمه بهراد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه. روزی از روزا، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره و نمیدونه قراره بخاطر این سس خردل زندگیشون بهم گره بخوره!

خلاصه رمان سس خردل

غرولند کنان از جام بلند شدم و بی توجه به اطراف، غر غر زنان از حیاط رد شدم ببینم فقط کدوم بیکاری داری زنگ در
از جا میکنه، قول میدم از یه جایی آویزونش کنم و حرصی در حیاط باز کردم و بدون اینکه حتی توجه کنم کی رو به رومه، دهنم باز کردم: آخه بیشعور الاغ الدنگ، تو خجالت نمیکشی مزاحم وقت گران بهای من میشی؟ صبح جمعه کدوم خری میاد مزاحم یه خانوم متشخصی مثل من میشه تو خودت مگه ناموس نداری ؟

لا خواهر؟ لا مادر؟ لا خواهر مادر؟ همونطور که هنرهای زیبام رو به رخ بدبخت مقابلم میکشیدم با صدایی که
شنیدم در آن واحد اپیلاسیون شدم. مثل برق گرفته ها چشم باز کردم و با دیدن فرد رو به روم لبخند سکته ای
زدم، گند زده بودم. مثلا خواستم ماستمالیش کنم؛ یکم به مغزم فشار آوردم و گفتم: عه وا سلام…نگاه خیره ی امیر حافظ رو روی خودم حس میکردم. مشکل از چی بود؟ سلام

از خجالت عین آفتاب پرست رنگ به رنگ میشدم. من … من …چیز…گوشه ی چشم هاش چین خوردن و این خبر از خنده اش میداد. چیز ؟ خجول سر به زیر انداختم. من نمیدونستم شمایید! تو گلو خندید و گفت: ایراد نداره با منظره ی رو به روم از دلم در اومد. گیج نگاهش کردم. هان؟ اشاره ای به تنم کرد. متعجب نگاهی به خودم انداختم و با دیدن تاپ قرمز رنگی که تنم بود، هین بلندی
کشیدم…