دانلود رمان صعود از گناه (جلد دوم از مجموعه گناهان پدران) از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پیوند مرگباری که هیچ وقت قرار نبود اتفاق بیفته. مارچلا یه انتخاب سخت به مدکس داد و مدکس مارچلا رو انتخاب کرد. با اینحال مارچلا مطمئن نیست مدکس آماده‌س به یه رابطه متعهد بشه، یا اینکه میترسه آزادی‌ای که سبک زندگیش داشتو از دست بده. مدکس تمام عمرش میدونست دشمناش چه کسایین، ولی یهو به جایی رسیده که نمیدونه به کی میتونه اعتماد کنه. هیچ وقت جایی تو زندگی و خانواده مارچلا پیدا میکنه یا اینکه افراد قدیمیش بهش خونه و هدف جدید میدن؟ دشمن ها با وجود مخالفت ها و ممنوعیت های بینشون میتونن واقعاً عاشق هم بمونن؟

خلاصه رمان صعود از گناه

تو مسیر ورودی پناهگاه که نگه داشتم ماشین گرول جلوی خونه پارک شده بود. در باز شدو گرول بهم اشاره کرد وارد بشم. وقتی داخل خونه به زن خوشگل با موهای قهوه ای و تو اواخر سی سالگیش دیدم تعجب کردم. داشت پنکیک و هاش براون درست می‌کرد. دو تا سک پیت بول عضلانی کنارش نشسته بود. زیر دم اسبی بلندش یه تتو داشت و مشخص بود که خیلی خوش اندام بود. از گرول پرسیدم: -همسرت؟ غرور و ستایش چهره‌ی خشنشو پر کرد. -آره، همسرم، کارا. کارا برگشت دستاشو با حوله پاک کرد و اومد سمتم، دوتا سگ هم اومدن دنبالش.

با لبخند گرم دستشو دراز کرد. _از ملاقاتت خوشبختم. گرول چیزهای زیادی در موردت زیادی در مورد بهم گفته. اخم کردم. _شک دارم چیز خوبی گفته باشه. با لبخند به شوهرش سرشو تکون داد. _در واقع بیشترش خوب بود. به گرول نگاه انداختم که یکم معذب به نظر می رسید. رفت تو اتاق بغلی و به بچه های پناهگاه دستور داد برا صبحونه بیان. هممون دور میز چوبی جمع شدیم چهارتا بچه‌ی پناهگاهی که به نظر می‌رسید به اندازه‌ی سگ‌های لونه های بیرون زندگی خشنی داشتن کارا، گرول و من. صحبت ها بیشتر درمورد سگ ها بود و برا یه مدت

دشمنی بین فمیلیا و چیزی که از تارتاروس باقی مونده بود یادم رفت. صدای موتور ماشین باعث شد گرول از جاش بلند بشه. بعدش کارا و بچه ها رفتن. _لوکا با چند تا سرباز دیگه که احتمالا به زودی باهاشون کار میکنی رسیده. نگاهشو به سمت لیموزین های مشکی که پارک شده بود دنبال کردم لوکا از ماشین اول پیاده شد. سه تا مرد به دنبال لوکا وارد آشپزخونه شدن، حدس می زدم همشون تو سن من باشن. چیزی که در مورد مخفیگاه های سابق تارتاروس میدونستم بهشون گفتم اما در مورد گونار و برادرم مبهم موندم. سه تا مردی که کنار لوکا بودن …