دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم از نسترن اکبریان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

شاید اگه اونشب بیرون نمیرفتم و اون تصادف و اون پسر مرموز چشم آبی جلوی راهم نمیومد هیچ کدوم از اینا اتفاق نمی افتاد… زندگیم توی همون شب دفن شد و از صبحش با زندگی غریبه بودم، نه اینکه نمیتونستم زندگی کنم نه! فقط دیگه هیچ چیز منو به اون خنده های الکی مسخره که نشون از زدن خوشی زیر دلم بود نمینداخت، هیچ چیز و هیچ کس جز همون پسر چشم آبی! به همان سادگی که اگر میم را از مشکلات پاک کنیم، مشکلات تبدیل به شکلات می شود، اگر یه سری میم های زندگی رو نادیده گرفت  زندگی مزه خوش شکلات میده…

خلاصه رمان مشکلات تلخ بدون میم

منظورشو فهمیدم. این سس خرسی ور پریده هر بار باعث اخراج من میشد…. یکم من و من کردم و برای جمع کردن بحث گفتم: استاد چه هوا خوبه مگه نه؟! با اخم های در هم تنیده نگام میکرد و من مونده بودم چی بگم که جمعش کنم. بازم بدون توجه به اخم هاش جواب گفتم: شما هم ماشالا امروز چقدر جذاب شدید، خوشتیپم شدید بعد رفتم زدم یکی پس کله ی سحرو گفتم: به تخته هم زدم چشم نخورین خدایی نکرده.

دوباره بچه ها زارت زدن زیر خنده؛ استادم که خندش گرفته بود گفت: بشین سرجات تکرار نشه. نفسم رو با صدا دادم بیرون خواستم پیش سحر بشینم که دیدم آراد و امید دارن چشم و ابرو بالا میندازن برم پیششون. تو چشمای آبی آراد خیره شدم و ابروهام رو نه نشونه «نه» انداختم بالا که زیر لب گفت: به درک این پسره هم تعادل روانی نداره بخدا… با دست پیش میزنه بعد اشاره میکنه برم پیشش بشینم. سر جام نشستم اما تا اخر فکرم درگیر شد نکنه کار مهمی
داشتن؟

بعد از کلاس دوتا دیگه ام کلاس داشتم که آراد بازومو گرفت و گفت: هی دختره ی منگل وقتی میگم بیا اونجا عاشق چشم و ابروت که نیستم میخواستم راجب اشوان
اطلاعات بدم که با این حرکات و ادا هات اصلا پشیمون شدم. ایش حسابی گند زده بودم بازم. مثلاً میخواستم مثل خودش طاقچه بالا بذارم. انگار این کارا به من نیومده بود. تو چشماش ریز شدم و با زدن دستام به کمرم گفتم؛ اولاً منگل خودتی بعدم نکه من عاشق چشم و ابروتم اینجوری میگی؟….