دانلود رمان منفی چهار از مرجان فریدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

این قصه فقط قصه من نیست…ما چهار نفریم…چهار تا منفی. هیچ احساس مثبتی بینمون وجود نداره و تا حدودی از هم متنفریم. اما منفی در منفی؟ بیاید از اولش شروع کنیم…از اول اول…چهار شخصیت….غرق دنیای خودشون…غرق اهداف خودشون…متنفر از هم…چهار تا شخصیت متفاوت…

خلاصه رمان منفی چهار

من که صدبار گفتم بلد نیستم غذا درست کنم، مامان آژیری کشید و به سمتم خیز گرفت: باز غذا خراب کردی؟ بیا اینجا ببینم. با سرعت وارد اتاقم شدم و در اتاق و محکم بستم، به در کوبید: دو روز دیگه شوهرت میزنه تو سرت خره گاو. پوکر خیره به در گفتم: مرسی واقعاً! باز به در کوبید: بعد روت زن میاره نگی نگفتم، دخترهی خل و چل همش درگیر کاری، دخترای همسن تو ببین، بعد تو، اسکلت از دیوار اتاقت آویزون کن، روانی! لبامو جمع کردم و با حرص به در زل زدم، دوست داشتم بگم به خاطر کارای تو من اینطوری بار اومدم.

ک از بچگی همه جا نگن مامانم مخ مرد زن و بچه دارو زده که شبیهش نباشم. با حرص داد زدم: من نمیخوام شبیه تو با شم، هفته ای دوبار مو رنگ کنم، کوفتم نخورم تا چاق نشم، مدام رنگ به رنگ برو شم که شوهرم پیش زن اولش نره؛ نمیخوام مثل تو باشم. من همینم، به خاطر خودم بودن به کسی جواب پس نمیدم. حتی تو! نفس نفس زنون ساکت شدم، صدای مامان نمیومد. حدس میزدم تحت تاثیر قرار گرفته، سکوتش طولانی شد. احتمالاً از حرفاش پشیمون شده، با شنیدن صدای کلید پشت در اتاق، چشمام گردشد.

فوری دستگیره ی در رو بالا و پایین کردم، ولی قفلش کرده بود. صداشو شنیدم: تا وقتی آدم نشدی هیچ جا نمیری. با بهت به در کوبیدم، بله برخلاف فیلما و سریالا مامان من تحت تاثیر که قرار نگرفت هیچ، درم قفل کرد. خدایا بسه دیگه! باحرص به در مشت کوبیدم: مامان من امروز برای کارم هرجور شده باید برم بیرون. این در رو باز کن! ولی انگار نه انگار، عصبی برگشتتم و به لبتاپم روی تخت زل زدم، تمام دیشبو بیدار بودم. دنبال یه راه کوچولو برای پیدا کردن سرنخ، امّا هیچی!