دانلود رمان هوکاره از مهسا عادلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛ دختری که مهارتش در تئاتر و بازیگری زبانزد است. در سوی دیگر داستان دیاکو وجود دارد. دیاکویی که نزدیکانش قصد زمین زدن او را دارند، اما با برگشت او به ایران ورق برمی‌گردد و همه چیز را تغییر می‌دهد…!

خلاصه رمان هوکاره

ال آی ماشین را سمتی از خیابان کشید و توقف کرد. نمیشه که ماشین لازمت میشه. آروکو دست به سمت دستگیره در برد و به ضرب آن را گشود. لازمم شد راهی نیست که میام میگیرم؛ دختر صامت ماند. آروکو در را کامل گشود و پیاده شد. عقب گرد کرد، خم شد و ال آی که منظورشش را فهمیده بود، خود را سمت او کشاند. مراقب خودت باش عزیزم. تو هم حرص نخور، باشه؟

آروکو چشمک ریزی زد و انگشت اشاره سمت دختر تکاند. تو هم سیگار نکش باشه دخترم؟ پلکهای دختر به آهستگی روی هم آمد و لب زد: باشه عزیز دلم… برو درس اون بچه رو بگو، بعدش بخواب به هیچی فکر نکن… درست میشه. جایی که فکرش رو نمیکنیم همه چی درست میشه. چند ثانیه نگاه دختر را بلعید و در نهایت با نفس عمیقی از هوای سرد پاییز چشم روی هم گذاشت و تکان ریزی به
سر داد. امیدوارم شبت بخیر

از الای جدا شد و راه خانه را در پیش گرفت. جفت دستانش را درون جیب جینش فرو برد. سر به زیر انداخت و ضربه ای به سنگ زیر پا زد. شرارت از آسمان نگاهش می بارید و مهربانی از جنگل های سرسبزش؛ هر نگاهش رنگ و بوی خود را داشت. آروکو پاهایش را در هوا تکان داد. اتود را روی دفتر رها لب هایش کنجی در رخ فرستاد و منتظر دیاکو، تماشایش کرد.