دانلود رمان پایان رهگذر از رویا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشم‌های خودش می‌بینه، افسردگی شدیدی می‌گیره. افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونه‌ی مرجان، خونه‌ای که توی یکی از روستاهای دور افتاده‌ی ایران هست میره؛ غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره. به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر می‌گیره؟ دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟

خلاصه رمان پایان رهگذر

یکم فکر میکنه و بعد از مکثی طولانی میگه: به نظرم یه مدتی برو جایی که ذهنت آزاد باشه. کنار یه دوستی که حالت رو خوب کنه یه جای دنج و سرسبز! با حرفش به فکر فرو میرم. شاید بتونم حالم رو خوب کنم. شاید با رفتن به جایی اون لحظات از ذهنم بیرون برن. چمدون طوسی رنگم رو میبندم و جلوی آینه می ایستم. زیاد خوشم نمی اومد آرایش بکنم، پس یه ماتیک صورتی رنگ به لبم میزنم و با کمی کرم کار رو تموم میکنم.

چمدون رو برمیدارم و به سمت پله ها میرم و آروم پایین میرم. مامان همین که من رو میبینه به سمتم پرواز میکنه و من رو توی دستای گرمش میکشه. قربونت بشم مادر که داری پرپر میشی. باز هم نگو چه اتفاقی افتاده؛ ولی برو به سلامت برگرد دورت بگردم. در جوابش فقط لبخند تلخی میزنم و همین که به درب ورودی میرسم به سمت مامان برمیگردم و همزمان با پوشیدن کفشهام خطاب بهش میگم: بابا که اومد از طرف من ازش خداحافظی کن.

از درب مشکی رنگ خارج میشم و زیر لب جوری که مامان بشنوه زمزمه میکنم: ببخشید این چند روز رو اذیت شدی! قول میدم از پیش مرجان که برگشتم همون افرای قبلی بشم، خب؟ مامان ی تک خنده ای میکنه و با لحنی شوخی ولی با چاشنی حرص، می توپه: حالا نه اینکه قبلا خیلی هم خوب بودی… و بعد ادامه میده: حالا چرا وایستادی؟ برو دیگه مامان به تاریکی میخوری ها! زیر لب خداحافظی میکنم و به سمت ماشین دویست شیشم قدم برمی دارم.