دانلود رمان برف گیجه از فاطمه سیاه‌ پوشان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

عود مجدد بیماری روانی کاوه باعث‌ می‌شود که تصمیم بگیرد تا همراه همسرش آیدا به روستای پدری اش برگردد … روستای متروکه ای که می‌گویند چهارسال پیش بر اثر زلزله همه ساکنینش رو از دست داده… روستایی که شب ها بجای صدای زوزه گرگ ها، صدای شیون زنی به گوش می‌رسد و خانه‌ای که مدفن بزرگ‌ترین راز زندگی کاوه است … حقایق برملا و توهمات کاوه از نو‌ شروع می‌شود… روستا تصمیم گرفته بعد از ۲۰ سال دوباره قربانی بگیرد… قربانی که به نظر می‌رسد این بار آیداست …

خلاصه رمان برف گیجه

نیران آن قدری بزرگ نیست که برای آدم برای توصیفش به زحمت جمله سازی بیفتد، با دو کلمه کارش ساخته می‌شود: ویران و بلاتکلیف. ویران از آن رو که ساختمان ها اغلب فرو ریخته اند و ماشین هرازگاهی در دست اندازهایی می افتد که مصطفی گفته بود زمین از همینجاها دهن وا کرده و بلا تکلیف به آن جهت که نیمی از روستا متروکه مانده و نیمی دیگر در تلاش است تا حیات بی‌ رمقی را در خود محبوس کند. خانه ها با فاصله از یک دیگرند و چراغ های کم نوری که در مقابلشان سوسو می‌زند انگار می‌خواهد به جدال با

برفی برود که نور ستاره ها را در آسمان نیلی اینجا کشته و هرچه ماشین جلوتر می‌رود من بیشتر و بیشتر در غربتی کشیده می‌شوم که سال ها بود دیگر در من پا نمی‌گرفت؛ یعنی نمی‌گذاشتم پا بگیرد. سال ها به خودم قبولانده بودم که من آزادم و محدود به سرزمینی نیستم که پدرم را گرفت و زندگی هر جا که کاوه و عشق باشد برای من در جریان است اما حالا کنترل همه چیز از دستم خارج شده و من مدام دستم می‌رود با مامان تماس بگیرم و هربار می‌بینم که موبایلم آنتن نمی‌دهد. مصطفی هنوز به جلو خم شده

نفسش روی شیشه بخار می‌اندازد و با ابروهای گره کرده ماشین را لا به لای برف ها حرکت می‌دهد. طی کردن مسیر مان بیشتر از ده دقیقه طول کشیده بود. یک جایی میان تاریکی کشنده‌ی جاده، مسیر را اشتباه پیچیده بودیم و یک ساعتی طول کشیده بود تا به اینجا برسیم؛ به جایی که کاوه صدایش می‌زند: جهنم! ماشین از جلوی جایی که حدس می‌زنم مسجد باشد، رد می‌شود؛ زمین خالی که نمی‌دانم کاربردش چیست را پشت سر می‌گذاردو از جلوی چند خانه با چراغ های روشن عبور می‌کند و در نقطه ای که حس می‌کنم …