دانلود رمان بیوه برادرم از راحله_dm با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نازگل دختر روستایی که درست وقتی پنج ماه باردار بود، شوهرش و از دست میده و به خواست خان، باید با برادر شوهرش ازدواج کنه. برادر شوهر متعصب و غیرتی که وقتی مخالفت های نازگل و میبینه…

خلاصه رمان بیوه برادرم

روزا پی هم می گذشت و اخرای شهریور بود. هشت ماهم بود و حسابی سنگین شده بودم. رابطه م با کامران بهتر شده بود و حس می کردم نسبت بهش حس هایی دارم. انگار زندگی بار دیگه داشت بهم لبخند میزد.فقط تنها چیزی که این مدت فکرم و مشغول کرده بود کامران و رفتار اخیرش بود. تو خودش بود و کلافه و کم حرف شده بود و تماس تلفنیش زیاد. یکی دوبار دیگه هم اسم آنا و رو صفحه ی گوشیش دیدم و وقتی ازش پرسیدم بازهم حرف های همیشگیش. حس بدی داشتم…

حس می کردم طوفان بدی تو راهه… شلنگ آب و گرفت سمت گل ها و مشغول اب دادن بهشون شدم. _خودت و خسته نکن دختر. با صدای خان عمو با لبخند برگشتم به عقب. دیگه مثل چند ماه پیش ازش خرده نداشتم. شاید حق با مامان بود. شاید خان عمو صلاحم و می خواست و نگرانم بوده که ترجیح داد من با کامران ازدواج کنم. _اب دادن به گلها که خستگی نداره خان عمو، برعکس بهم آرامش میده. نشست رو صندلی و عمیق نگاهم کرد. -حالت چطوره؟ از سوال ناگهانیش جاخوردم

و متعجب نگاهش کردم.سری تکون میده و میخواد حرفی بزنه که ماه بانو با فنجون قهوه ای میاد و جلوی میز مقابل خان عمو میذارتش.ماه بانو: دیگه چیزی نیاز ندارید آقا؟ نه میتونی بری چشمی زمزمه میکنه و به سمت داخل عمارت میره. دوباره مشغول ابیاری گل ها بودم که باز صدای خان عمو باعث میشه برگردم سمتش. _خوشحالم که حالت خوبه دخترم شاید چند ماه پیش از دستم دلخور بودی شاید فکر می کردی دارم تو زندگیت دخالت میکنم. ولی اینو بدون من همه اون کارا رو کردم تا…