دانلود رمان راز مانا از پونه سعیدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

هانی، دختری که با ارتباط گرفتن افراد مشکل داره، متوجه میشه نامزدش بهش خیانت کرده! درست تو همین شبی که فکر میکنه زندگیش سیاه شده، مردی رو می‌بینه که سال هاست می‌شناسه! البته تو خواب! مردی که ادعا می‌کنه هانی عادی نیست و اون رو با خودش به یه گروه جدید می‌بره، گروه جدید، خانواده جدید! قدرت های جدید و… عشق و خطرات جدید… این داستان یه عاشقانه راز آلود از دنیای جادو و انسان های متفاوته…

خلاصه رمان راز مانا

“هانی” خسته بودم، خیلی خسته. شاید اگه دست کارین دورم نبود و نگهم نداشته بود حتی نمی‌تونستم بشینم خوندن ذهن اینهمه آدم اونم برای پیدا کردن احساس و نیت اصلی خیلی سخت بود خیلی خاطرات واحساساتشون دردناک بود. یه بغض تو گلوم بود که نمی‌دونستم از چیه جسمم تو جلسه بود اما فکرم تو خاطراتی که دیدم. سعی می‌کردم رو حرفا و نظرات تمرکز کنم اما نمی‌تونستم. کارین پیشنهاد مزاکره با هاتف رو داد، داشتن گزینه های موجودو بررسی می‌کردن اما کارین اکثرا مخالفت می‌کرد می‌دونستم

نگران منه. اما این برزخ خیلی بده اینکه ندونی آخر چی میشه اینکه همش نگران باشی یه عده بدزدنت یا حتی… نمی‌خوام بمیرم. مخصوصا حالا. قبل اینکه انتقام پدر مادرم رو نگیرم نمی‌خوام بمیرم. دست کارین دورم محکمتر شد. من می‌خوام با کارین زندگی کنم. می‌خوام تا می‌تونم حسش کنم، دوستش دارم نمی‌خوام بمیرم. _آروم هانی، کسی قرار نیست بمیره. با صدای کارین به خودم اومدم که تمام صورتم از اشک خیس بود. مکس رو به کارین گفت: «برای امروز کافیه اگه خبری شد بهتون خبر می‌دیم. کارین

سر تکون داد و تو یه لحظه دیدم به جای کاناپه انجمن اس اس روی تخت اتاق جدیدمون نشستم. کارین اشک هام رو پاک کرد و گفت: یکم استراحت کن تا من برم یه چیزی درست کنم برات. _نه رین… تنهام نذار… باهات میام. به اجبار سری تکون داد و بلند شدیم با هم رفتیم طبقه پایین کارین دوتا پیتزای آماده در آورد و گفت: سریع ترین گزینه ماست.  سری تکون دادم و پیتزاها رو گرفتم و رفتم سمت ماکروفر: خوبه وسایل برقی ضروری هست. رین گفت: آره فقط انرژی محدوده. نمیشه هم زمان زیاد برق مصرف کرد!