دانلود رمان سیاهکار از زهرا بهمنی خوی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رمان سیاهکار، روایت سیاه بازی‌ های زندگی است. مافیاها به طرز آشکاری در شهر پرسه می‌زنند و مانند یک گرگ در یک شب ناب، زوزه کلت‌هایشان بلند می‌شود، نیش ظالمانه خود را برای شخصی تیز می‌کنند و در آخر… نیلا رز تنها در هفت روز آمیخته به سیاهی‌های زندگی می‌شود و در یک شب که پدرش…چه می‌شود؟ در شب‌های مافیا قصه من، چه کسی مورد هدف خواهد گرفت؟!

خلاصه رمان سیاهکار

با باز شدن در کافه تپش قلبش بالا گرفت. همه نگاه ها روی پسر شیک پوش و خوش چهره ای زوم شد پالتوی جذب مشکی موهای براق مشکی بالا زده و چشمهای وحشی که… با دیدنش لبخند ریز شیطانی زد. محکم و آرام به سمت دخترک قدم برداشت. به نشانه احترام برخاست و با حرکت دست پسر هردو پشت میز نشستند. جرأت نگاه کردن به چشمهای سیاهش را نداشت، ترس از غرق شدن داشت؛ غرق دریای سیاه دریا که نه گودال خطابش کنیم بهتر است!

آرام زیر لب سلامی کرد؛ اما جوابش پوزخند صدا داری بود که همیشه گوشه لبش جا خوش میکرد. گارسون خواست قدمی به سمت میزشان بردارد که با حرکت دست پسر منصرف شد. چاقوی کنار ظرف کیک شکلاتی روبه رویش را برداشت و کمی با تیزیاش بازی کرد. با صدای آرامی گفت: نگار خانم چه خبر؟ چشمهای وحشیاش را به چشمهای ترسان نگار دوخت و ادامه داد: چند روزیه خبری ازت، نیست نمیگی نگران میشیم آخه؟ بعد از این حرف تک خنده مسخره ای کرد و کمی به سمتش خم شد.

خوب میدونی اهل حرف زدن نیستم، پس سوالم رو میپرسم جوابی که میخوام رو میگیرم و بعدش…بلیطی از جیب پالتوش بیرون کشید و با لبخند گفت: از اینجا دور میشی تا دست گرگهام بهت نرسه. آب دهانش را با ترس قورت داد و به سختی گفت: از من چی میخواید؟ من کاری نک… کلافه مانع ادامه حرفش شد و گفت: ملیس کجاست؟! قلبش از حرکت ایستاد و رنگ از رخسارش پرید. با لکنت و سری پایین جواب داد: نمیدو… نمیدونم.