دانلود رمان مرده شور (جلد دوم) lavender با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

من ؛ همانی هستم که روزی برایت سرافکندگی بودم و بدان که روزی آرزویم را خواهی داشت! من “مرده شورم” ! آمده ام تا نجسی ها و ناپاکی ها را بشویم. آمده ام تا یک کاسه آب بریزم روی کثافتی که آدم ها از خودشان ساختند و بعد غسلشان بدهم و خباثتشان را دفن کنم! داستان در مورد یک دختر مرده شور هست که با یک گروه قاچاقچی همراه می شود. یک دختر شاید دزد، شاید بد، شاید خوب.

خلاصه رمان مرده شور

با ترمزی که ابی زد، چشمامو باز کردم.نگاهمو از رو به رو گرفتم و از پنجره بیرونو نگاه کردم. تاریک بود ولی یه چیزایی معلوم می شد. خونه ی بزرگی بود که فقط درش تو دید بود. یه خونه ی ویلایی… همونطور که به خونه نگاه می کردم گفتم: « باز خودتو نندازی وسط. اگه احتیاجی بهت بود، زنگ می زنم! » و با یه حرکت درو باز کردم و پیاده شدم و درو بهم زدم.خم شدم و بند کفشای ورزشیمو محکم کردم. کشِ سر پاچه های شلوارمو هم کشیدم تا دور مچ پام جمع بشه. راست ایستادم و کلاهمو کشیدم روی سرم. یه شلوار شیش جیب خاکی پام بود با یه گرم کن بارونیِ جلو بسته ی کلاه دار، اونم به

رنگ خاکی. تیپم همیشه همین بود. اسلامی و پسرونه! پشت کمرم رو هم چک کردم. اسلحه سرجاش بود. بدون نگاهی به چپ و راست عرض کوچه رو رد کردم و رسیدم به در. یه در آهنی بزرگ! خوبیش این بود که برجستگی روش زیاد داشت. رنگشم که تو اون تاریکی و با وضعیت چشمای لنز دارم، قابل تشخیص نبود. دستمو گذاشتم رو یکی از آهنایی که از در بیرون زده بود. پامو هم گذاشتم روی دستگیره ی در. با یه حرکت خودمو کشیدم بالا و نشستم روی در. درش حفاظ نداشت. به باغ خونه نگاه کردم. وحشت آور و تاریک بود با یه عالمه درخت ترسناک و صدای باد که می پیچید لای شاخه ها…

انتهای باغ چند تا چراغ دیده می شد. اونم به زور! صدای سگشون هر چند لحظه یه بار میومد. دو تا پامو آوردم این طرف در و پریدم پایین. چهار دست و پا روی زمین بودم. همونطوری نشسته دور و برمو دید زدم. سگه یکم اونور تر با زنجیر به یه درخت بسته شده بود و داشت رو به من پارس می کرد. چقدرم زشت بود، یک دست سیاه! بلند شدم و دستامو بهم زدم تا خاکش بریزه. صداش داشت بالا تر می رفت که سوتمو از جیبم درآوردم و داخلش فوت کردم. سگه ساکت شد و نگام کرد! لبخندی بهش زدم و از کنارش رد شدم. کف زمین همش سنگ ریزه بود. کفشامو یه گوشه، کنار باغچه ی بزرگشون درآوردم و…